تاریخ: ۱۴۰۱/۱/۲۱
ماموستا ملا سید عبدالله واژی(شێخ عەبدوڵڵای کەوڵ زەرد)
بقلم: سید محمدامین واژی

کوردستان و به تبع آن منطقه موکریان سرشار از عالمان و فرهیختگان بوده است؛ اما به دلیل کم توجهی و عدم اهتمام به نگارش شرح حال رجال، بزرگمردان بسیاری به بوته فراموشی سپرده شده‌اند. در اینجا به زندگی عالم ربانی ملا سید عبدالله واژی (شێخ عەبدوڵڵای کەوڵ‌زەرد) می پردازیم. از نگاه بازماندگان، ایشان در بین سال های 1230 تا 1240 شمسی در روستای «واژه» از توابع بانه چشم به جهان گشوده‌آند. تحصیلات حوزوی خود را در همان روستا آغاز و سپس برای ادامه تحصیل به بانه می‌رود. همچنین با توجه به حاشیه کتاب گلنبوی برهان ـ درعلم منطق ـ که با خط خود استنساخ کرده‌اند، در روستای ترجان از توابع سقز نزد ابن القزلجی (ملا محمد حسن ابن القزلجی) تلمذ کرده و در ادامه به کردستان عراق رفته و در نهایت ـــ  با توجه به پایان اجازه نامه  ـــــ  ماه رجب سال ۱۳۰۴ هجری قمری (برابر فروردین ماه سال ۱۲۶۶خورشیدی، آبریل ۱٨٨۷میلادی) در خدمت عالم مشهور ملا عمر افندی(مەلا گچکەی هەولێر) اجازه‌ی افتا و تدریس می‌گیرد. سپس بە روستای واژه بانە برگشته و بعد از مدتی همراە سە برادر خود بە روستای «سویناس» از توابع مهاباد رفته و مدتی بعد به روستای «قولغه ته‌په» از توابع مهاباد نقل مکان می‌کند، تا اینکه در جنگ جهانی اول (۱۹۱۶میلادی، زمستان۱۲۹۴شمسی) بدست روسها به شهادت می رسد.

این عالم فرزانه بر کُتبی چند حواشی نگاشته و خط بسیار زیبایی داشته است؛ چنانچه قرآن کریم را با خط خود استنساخ کرده‌آند، که از ایشان به یادگار مانده است. برای آشنایی بیشتر با این عالمِ مجاهد، از مدتها قبل تحقیقات و گفتگوهای انجام شد، اما حاصل کار اکنون به نتیجه رسید.

روز یکشنبه ۴/۱۲/  ۱۳۹۸ جناب آقای قاسم افسون عضو محترم شورای شهر خلیفان[1] به مهاباد تشریف آوردند. ایشان دغدغه فرهنگی و برای هر چه بیشتر شناسایی این شهر جدیدالتأسیس در تلاشند. نامبرده بمنظور پیگیری و معرفی ملا سید عبدالله واژی مشهور به (سەید عه‌وڵای کەوڵ زەرد) تحقیق کردە بود کە مرحوم با اینجانب نسبتی دارد. من هم ضمن راهنمایی‌های کوتاه، وعده دادم که به دیدار ایشان در شهر خلیفان بروم.

روز سه شنبه ۱۳/۱۲/۱۳۹۸ همراه دوست بسیار ارجمندم کاک محمد محمدی و ملا سید مبین، فرزندم، ساعت ۱۰ و ۴۵ دقیقه به طرف شهر خلیفان حرکت کردیم. هوایی طبیعی اما فضای مردم آکنده از ترس بیماری کرونا بود. پس از گذشت از روستاهای «حمزه آباد»، «بیطاس»، «عبدالله کرده»، «گنه دار»، «کیته» به شهر خلیفان رسیدیم. در ورودی شهر با چند نفر از اهالی احوال پرسی و سلام علیکی داشتیم. از آنها در باره سید عبدالله سوال کردیم. گفتند: ما اصالتاً اهل خلیفان نیستیم و تازگی به این شهر آمده‌ایم، ولی قبرستان سید عبدالله در کنار روستا و در ضلع شمال شرقی واقع شده‌است.

به گورستان رسیدیم فردی حدوداً 35 ساله در کنار گورستان به استقبال ما آمد. اشاره داشتند که قبلاً آقای افسون اطلاع داده که منتظر شما باشم. در خدمت ایشان به گورستان رسیدیم، پس از قرائت فاتحه بر مزار متوفایان، به مزار ملا سید عبدالله واژی کە واقع در وسط گورستان واقع شده بود شرفیاب شدیم که بصورت محجره بود. گفتگوی کوتاهی که در ذیل می‌آید، با چند نفر از اهالی در باره شهادت و محل آن به انجام رسید:

1 ـ رحمان کریم خلیفانی که اصالتا اهل شهر خلیفان است، گفت: «پدر و مادرم سال ۱۳۷۵ فوت کردند، از ایشان شنیدم که شاهد شهادت شیخ عبدالله بوده‌اند. ایشان را از روستای قولغه‌ته‌په دنبال کرده‌بودند، تا نزدیک کوه «نَزَرگه» مقاومت کرده و جنگیدە بود. در نهایت آنجا بە شهادت رسیدە است. سە نفر بە نام های: «مام احمدحسن زادە»، «علی ممندی» و «کریم ویسە» جنازه ایشان را از آنجا به مسجد آوردند.»

2 ـ محمد محمدزاده اظهار داشتند: نماز میّت را «ملا محمد جاف(جوانرودی)» که امام جماعت خلیفان بوده بر او خواند. همچنین ادامه داد شێخ عبدالله تنها نبود، بلکه جمعی همراە ایشان بودند ولی هدایت جمع به عهده او بوده است. در میانه‌ی راه «شیخ حسن» نامی به ایشان می گوید: چرا بجنگیم؟ شیخ عبدالله: می‌گوید: روس به زمین، خانه و کاشانه و زنان و فرزندان ما طمع کرده‌اند، جهاد واجب است.

۳. در گفتگوی تلفنی که با دررویش «عبدالله خلیلی» اهل سویناس داشتم، که سنی بالای نود سال دارد و از قدیم الایام، نگهبان آسیاب تاریخی سویناس بوده است؛ فرمودند: «قدیمی‌ها می گفتند سیدعبدالله عالم مشهوری بوده و حجره و طلبه داشته است».

۴ ـ سید محمد صمدی، از تاریخ‌نگاران و محققان منطقه مهاباد و اوضاع این منطقه در جهانی اول، مثل همیشه با محبت و بزرگواری خود، در خصوص پرسش این‌جانب چنین مرقوم فرمودند: «سرور گرامیم، استاد فاضل جناب ماموستا سیدمحمدامین واژی،  باسلام و احترام متقابل، آن گونه که منابع مکتوب و اغلب معتبر نشان می دهند در جریان جنگ جهانی اول (1914- 1918 میلادی) هم نیروهای روس و هم نیروهای عثمانی، مدت های مدیدی در منطقه‌ی آذربایجان حضور داشته اند و به تناوب در منطقه قدرت‌نمایی می‌کرده‌اند. اما حضوری که روس‌ها در مهاباد و حومه در دوره‌ی کشتار و فجایع وحشتناک آن داشته اند از روز شنبه نهم ماه ژانویه ی سال 1916 میلادی(هفدهم دی ماه 1294 شمسی) تا روز چهارشنبه بیست ویکم ماه فوریه ی 1916 میلادی (سوم اسفندماه 1294 شمسی)، جمعاً به مدت چهل و پنج روز بوده است. در این فاصله آن چنان کشتار و تخریب و ویرانی به بار آورده اند که به راستی باید گفت: صد رحمت به چنگیز و تیمور و آتیلا و... در منابع مختلف آمار کشته شدگان این قتل‌عام به این شکل آمده است: در کتاب«یادداشت هایی از کردستان» شیخ رئوف ضیایی بالای پنج هزار نفر، در نوشته های پزشکان میسیونر مسیحی که آن زمان در مهاباد شاهد عینی بوده اند، بالای هفت هزار نفر، در کتاب: گورستان ملا جامی، تألیف استاد قادر فتاحی قاضی هشت هزار و نهصد و هشتاد نفر، و... یعنی بین پنج هزار تا ده هزار نفر درج وثبت شده است. حال در آن روزگار آمار جمعیت مهاباد و حومه کلاً شانزده هزار نفر یا اندکی بیشتر بوده، این مقدار کشتن دقیقاً یعنی ژنوساید یا نسل کشی. باکمال تأسف این حوادث و فجایع به دنبال خود، بیماری و قحطی وحشتناکی هم آورده، که اشاراتی هم در این زمینه در کتاب «قحطی بزرگ» که در باره ی تمام ایران نوشته شده، می توان مطالبی پیدا کرد. این فاجعه بسیار بزرگ و غم انگیز و به معنای اخص کلمه «جنایت علیه بشریت» بوده که به دلایل مختلف به اندازه‌ی کافی به آن پرداخته نشده و به مرور ایام شدت و حدت آن از خاطره ها رفته و کم رنگ شده است. بی تردید کشتار و ایجاد ترس و ارعاب از سوی نیروهای متخاصم روس و عثمانی، با تفاوت های بسیار جزئی، برای مردم وجود داشته و هیچ یک اندک ترحمی نسبت به مردم نداشته اند و هر کدام به فکر اهداف و منافع مادی و دنیایی خود بوده اند و بس. اما زیان و آسیب روس ها نسبت به مردم به مراتب بیشتر و خشونت آمیزتر بوده است. شهر مهاباد آن روزگار، منطقه‌ی «شهرویران» و منطقه‌ی «محال»، و «دشت سندوس» آسیب بیشتری از سایر نقاط دیده اند و کشته و زخمی بیشتری داشته اند. در سایر مناطق هم بی تردید زیان و آسیب رسانیده اند، اما نه به اندازه ی این چند منطقه ای که به اسم آن ها اشاره شد. در مورد این که در چه مناطقی پایگاه نظامی داشته اند، من تحقیقی نکرده ام و نمی توانم به اسم منطقه ای که در آن محل پایگاه نظامی دایر بوده است اشاره بکنم. این‌ها زیان‌های کلی و عمومی موضوع بود، این که در میان کشته‌شدگان چه شخصیت های بزرگی وجود داشته اند و زیان این مسأله تا چه حد بوده است، بخشی است که الحمدلله افراد صلاحیت داری هم‌چون آن جناب براساس شواهد و مدارک و خاطرات گذشتگان به دنبال آن هستید و امیدوارم در این راه مهم و ارزشمند، موفق و مؤید باشید و برگ نجینه های فرهنگی و معنوی تاریخ منطقه بیفزائید. ان‌شاءالله تعالی. ارادتمند همیشگی: سیدمحمد صمدی، 30 آبان ماه سال 1400 شمسی، مهاباد.»

برای توضیحات بیشتر در باره جایگاه علمی و نحوه شهادت ایشان با اقوام درجه یک مرحوم نیز گفتگوهای انجام شد، هر چند در نحوه بیان شهادت ایشان تفاوت‌های هست:

۱ ـ استاد سید نورالدین واژی امام جمعه و جماعت روستای پسوه و نوه مرحوم فرمودند: «شیخ عبدالله در واژه بانه متولد شده و جهت تحصیل به شهرستان بانه می‌آید. سپس تا پایان تحصیل درکردستان عراق می‌ماند و در آنجا موفق به کسب اجازه علمی می‌شود. برای خدمت دینی به روستاهای سویناس و سپس قولغه‌ته‌په می رود. شیخ عبدالله عالم بزرگ و مشهوری بوده است، خط زیبایی داشت و بر کُتُب علوم دینی حاشیه دارد».

۲ ـ کاک سعید پورعبدالله نوه مرحوم: «ایشان بعلت ناامنی منطقه در اثر جنگ جهانی تصمیم گرفته خانواده و برادرزادگانش را به منطقه امن‌تری همچون پیرانشهر بفرستد. دو سه روز پس از راهی کردن آنها، تصمیم می‌گیرد خودش نیز راهی شود. در نزدیکی خلیفان روسها متوجه می‌شوند احتمالاً اشیاء و جواهراتی همراه دارد. طمع کرده و با او می‌جنگند. ولی ایشان دو نفر از آنها را می کشد و بعد خودش به شهادت می رسد».

۳. در انتها گفتگوی کوتاهی با جناب ملا سید ادریس واژی دبیر دبیرستان های پیرانشهر و اشنویە و از نوادگان مرحوم ماموستا ملا سید عبدالله انجام شده، که تقدیم حضور می‌گردد. و سعی شده به شخصیت علمی و خانواده و بازماندگان مرحوم شهید ملا سید عبدالله واژی(شیخ عبداللە کەوڵ زەرد)  پرداخته شود.

1 ـ ابتدا بفرمائید ماموستا ملا سید عبدالله واژی در چه سالی و در کجا متولد شده؟ چرا ایشان به شیخ عبدالله مشهور و به کەوڵ زەرد ملقب بوده‌اند؟

ج: تاریخ دقیق تولد ایشان مشخص نیست، احتمالا  اواخر سال های دهه ۱۲۳۰ یااوایل دهە  ۱۲۴۰ شمسی در روستای واژه ازتوابع شهر بانه از یک خانواده مذهبی منسوب به سادات حسینی چشم به جهان گشوده است.  ششمین جد پدری ایشان با نام شیخ ذوالنون ازروستای برزنجه به قصد تبلیغ و ارشاد مسلمانان به روستای واژه کوچ نموده اند و مزار هر ۶ نفر از اجدادش در روستای واژه مدفون است. همانند اجداد خویش پس از تحصیل وکسب علوم متداول اسلامی در محضر اساتید زمان خویش شروع به ارشاد وتبلیغ دین مبین اسلام نموده است. ایشان مدارج علمی را طی نموده و در سال ‌١٢٦٦ شمسی از محضر استاد فاضل علامه ملا عمر بن ابوبکر اربیلی مشهور به ملا کچکه‌ی هەولێری، در اربیل کردستان عراق اجازه علمی دریافت نموده اند و بعداً به دیار خویش (واژه) برگشته است. پس ازتشکیل خانواده، زادگاه خویش را به نیت تدریس و تبلیغ دینی ترک و به مناطق سردشت و مهاباد کوچ می نماید. درسال ١٢٦٨ اولین فرزند ایشان به نام سید «محمدحسن» که بعدها از علمای برجسته‌ي دینی در منطقه بود، در روستای سویناس حد فاصل بین سردشت ومهاباد متولد می گردد. باتوجه به اینکه خانواده ایشان از شیوخ صاحب نام منطقه واژه بانه و برزنجه‌ی کردستان بوده‌اند و خود ایشان نیز همانند اجداد خویش مشغول تبلیغ و ارشاد دین مبین اسلام بوده است. به شیخ عبدالله اشتهار  یافته، و چون بصورت مداوم از پوستین آهوی زرد رنگی استفاده نموده است به شیخ عبدالله کەوڵە زەرد(پوستین زرد) مشهور بوده‌اند.

2 ـ چند برادر داشته؟ و لطفا در باره آنها توضیحاتی مختصر، بفرمائید؟

ایشان سه برادر به نام های  سیدمصطفی ، ملاسید محمد امین و سید فتح الله داشتند که از خودشان کوچکتر بودند. ملا سید محمدامین در روستاهای سردشت مشغول تبلیغ و تدریس علوم دینی بوده و فرزند ایشان به نام ملاسیدمحی‌الدین از علمایان برجسته سردشت بوده است. سیدمصطفی وسید فتح الله  همراه و همدم ایشان بودند وبه زراعت وکشاورزی اشتغال داشتند. چون ایشان پس از ورود به منطقه گەورکایەتی سە دانگ از ملک قولغه‌تپه وشش دانگ دو روستای دیگر در آن منطقه را خریداری نمود. برادران وسایر اعضای خانواده ایشان به کار زراعت ودامپروری اشتغال داشته‌اند. مرحوم ماموستا سید کریم حسینی (شموله) فرزند ماموستاملاسید محی الدین و نوه ماموستا ملاسید محمدامین، از روحانیون سرشناس سردشت می باشد که در سال ۱۳٨٥ شمسی در شهر سردشت وفات نمودند. حال فرزندان مرحوم ملاسید محمد امین در شهرهای سردشت و بانه زندگی می کنند.

یکی دیگر از برادران ایشان سید مصطفی نام داشت که فرزندان ایشان نیز پس از شهادت شیخ عبدالله در جنگ جهانی اول همراه خانواده به شهرستان پیرانشهر کوچ نموده‌اند و اکنون نوادگان مرحوم سید مصطفی در پیرانشهر ساکن هستند و فامیلی آنها به مصطفی‌زاده تغییر یافته است.

برادر کوچکتر ایشان سید فتح الله نام داشت که در جوار شیخ برهان مدفون می باشد . ایشان دو پسر بنام های سید ابراهیم و ملاسید محمد داشتند. مرحوم ماموستا سید محمد واژی از علمایان سرشناس پیرانشهر فرزند کوچک سید فتح الله واژی می‌باشد. و ماموستا سید محمد امین واژی فرزند حاج ماموستا سید محمد و نوه سید فتح الله اکنون در شهر مهاباد زندگی می نماید واز روحانیون فعال و پرتلاش شهر مهاباد هستند.

شیخ عبدالله سه پسر و دو دختر داشتند که پس از شهادت پدرشان همراه خانواده به شهر پیرانشهر کوچ نموده‌اند. مرحوم علامه ماموستا ملاسید حسن واژی از علمایان شهیر منطقه موکریان پسر ارشد شیخ عبدالله کەوڵە زەرد هستند.دیگر پسران شیخ عبدالله، سید محمدامین و سید محمدحسین نام دارند .فرزندان سید محمدامین بە نام های سیدعلی و حاج ماموستا سید کریم حبیب الله‌زاده اکنون در شهر پیرانشهر زندگی می نمایند.

سید محمدحسین یک فرزند پسر به نام سید محمدسعید پورعبدالله دارد و هم اکنون در روستای سنگان‌ِ اشنویه زندگی می‌نماید.

شیخ عبدالله ۲ دختر به نام های فاطمه و حلیمه داشتند، فاطمه در اربیل ازدواج کرده بود و حلیمه در مهاباد که بعدا همراه فرزندانش به تهران نقل مکان کرده بودند و هر دو صاحب فرزندانی بودند که بعضا در قید حیات هستند.

علامه ماموستا سید حسن واژی فرزند ارشد شیخ عبدالله پنج پسر  به نام های حاج ماموستا «سیدمحمد زاهد»، «ماموستا سید محمد باقی»، ماموستا «سیدمحمد»، سید «محمد وسیم» و حاج ماموستا «سیدمحمد نورالدین(پسوه)» داشتند.از فرزندان ذکور ایشان تنها حاج ماموستا سید نورالدین در قید حیات هستند. ایشان اکنون از علمایان سرشناس کردستان بوده و در روستای پسوه شهر پیرانشهر زندگی می نمایند. علامه ملا سیدحسن دارای 4 دختر  به نام‌های  سیده خدیجه(فوت نموده‌اند) و سیده سکینه، سیده رقیه و سیده صفیه که اکنون در قید حیات هستند.

3 ـ لطفا در چند سطر و بصورت بیوگرافی شهید ملا سید عبدالله واژی (سەیید عەبدوڵڵا کەوڵ زەرد) را برای خوانندگان معرفی نمائید.

ج: شهید شیخ عبدالله فرزند شیخ معین الدین فرزند شیخ محمد فرزند شیخ حسین (کوچک) فرزندشیخ حسین(بزرگ) فرزند شیخ ذالنون از نوادگان شیخ عیسی برزنجی فرزند شیخ باباعلی همدانی از نوادگان سلطان اسماعیل محدث فرزند حضرت امام موسی کاظم از نوادگان خاتم الانبیا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم می باشد.

4 ـ چنانکه از مرحوم پدرتان، «سید وسیم واژی» شنیده اید ایشان در کجا و چگونه به شهادت رسیده اند؟

ج: در جریان جنگ جهانی اول روسیه شمال ایران را اشغال کرد، مردم عموما به علت کشتار وحشیانه نیروهای روسی به مناطق امن فرار می‌کردند. شیخ عبدالله فرزندان خود و برادرانش را همراه خانواده، خدم و احشام قبل از خود راهی منطقه پیرانشهر می کند. خودشان اموال منقول شامل طلا و و مسکوکات را با خود حمل نموده و از قولغه تپه راهی می‌گردد. در خلیفان  پنج نفر از نیروهای روس به طمع اخذ جواهرات و اسب، راه را برایشان می بندند. با هم درگیر می شوند در این جنگ نابرابر، دو نفر از نیروهای روسی به هلاکت می رسند و شیخ به شهادت می رسد.

جهت یادآوری، در سال ۶۶ در معیت مرحوم پدرم(مرحوم سید وسیم واژی فرزند علامه ملا سید حسن و نوه شیخ عبدالله) و تنی چند از عموزادگانم جهت نصب گنبد آهنی مزار شیخ به خلیفان آمدم. پدرم  مرا به خانه‌ی یکی از دوستان هم دوره‌ی سربازیش به اسم کاک عبدالله فرستاد. گفتند: اگر در خانه بودند خود را معرفی کن و از قول من بگویید هم برایمان چایی بیاورد و هم برای کمک بیاید. کاک عبدالله منزل تشریف نداشتند و به مهاباد رفته بودند. همراه خود چایی آوردم، وقتی رسیدم دیدم عده ای از اهالی جمع شده بودند، در میان آنها پیرمردی مُسن با محاسن سفید برای جمع صحبت می کرد، به من اشاره کرد گفت کمی کوچکتر از این پسر بودم (آن موقع ده  یازده سال داشتم ) که جنازه شیخ پیدا شد.

شیخ ناپدید شده بود مردم منطقه وخانواده اش دنبالش می گشتند مثل اینکه آب شده بود رفته بود زمین. کسی خبر نداشت. بیش از یک ماه از ناپدید شدن ایشان گذشته بود نیروهای روس منطقه را ترک کردند. یکی از زنان روستا(اسمش را آورد ولی من فراموش کردم) شاهد صحنه شهادت شیخ بوده ولی از ترس جان خود دم فرو بسته بود. پس از زوال رعب و وحشت نیروهای روس، راز سر به مهر را گشود. گفت ۵ نفر بودند شیخ ۲ نفر از آنها را کشت ویک نفر را زخمی کرد ولی عاقبت شیخ را شهید کردند. پس از شهادت شیخ ایشان را در فلان گودال انداخته و رویشان گل ریختند. ۲ کیسه جواهرات و اسب ایشان را همراه جنازه‌ها بردند. گفتند من هم با اینکه سن کمی داشتم ولی شور و شوق یافتن شیخ مرا همراه سیل جمعیت راهی کرد . وقتی به محل دفن رسیدیم گل روی ایشان را کنار زدند با وجود اینکه حدود چهل روزی از شهادت ایشان می گذشت ولی گویا تازه شهید شده بود. جنازه را باخود برداشتیم  ودر اینجا  دفن نمودیم. روحش شاد.

5 ـ جایگاه علمی ایشان چگونه بوده؟

ج: ایشان از علمایان برجسته زمان خویش بودند اجازه افتا وتدریس را ازمحضر عالم بزرگ و شهیر آن دوران، ملا کچکه‌ی هەولێری کسب نمودند. تا زمان آشنایی با عارف بزرگ ونامی آن دوران شیخ یوسف ملقب به شیخ برهان، علاوه بر تدریس و امامت، مردم رابر اساس طریقت قادری طبق روال اجداد خویش ارشاد می‌کرد ولی پس از آشنایی با «شیخ برهان» دست از ارشاد برداشت و مجذوب و مرید ایشان گردید و با تغییر سبک عرفانی نیاکان خویش به طریقت نقشبندی گروید.

ــ به باور نگارنده‌ی این مقال، آنچنان که جناب ملا سید ادریس اشاره کرده‌اند که: « در سا ل ١٢٦٦شمسی از محضر استاد فاضل علامه ملا عمر بن ابوبکر اربیلی مشهور به ملا کچکه‌ی هەولێری، در اربیل کردستان عراق اجازه علمی دریافت نموده‌اند و بعداً به دیار خویش، واژه، برگشته‌» باشند، و احتمال بدهیم با هوش و فراست تا سن 26 سالگی دروس حوزه را تمام کرده و اجازه افتا و تدریس دریافت کرده باشند که سن معقولی می‌باشد، با احتمال  می‌توان تاریخ تولد او را میان سالهای ١٢٣٩  تا ١٢٤١ دانست. بنابراین به هنگام وفات در سال 1294، عمری در حدود 60 ـ 59 سال داشته‌اند. رحمةالله علیه.

 


[1] ـ شهر جدیدالتاسیس خلیفان در ۴۵ کیلومتری شهرستان مهاباد و در مسیر مهاباد ـ سردشت واقع شده است.