تاریخ: ۱۴۰۴/۲/۱۵
دریابندری و قاضی؛ مترجم-روشنفکرانِ ادبیِ بی‌همال و نامکرّر
دکتر احمد احمدیان؛ زبانشناس، نویسندە و پژوهشگر
اردیبهشت‌ماه 1381 بود_ و اکنون بعد از گذشت 23سال، درست در تقارنِ زمانی آن یادبود قرار داریم_ کە در نمایشگاە بین‌المللی کتاب تهران همایش یادبودی برای نجف دریابندری ترتیب داده‌ بودند و این بندە از بخت بلند خود در آن‌ جمع‌ حضور داشتم. سخنرانی‌های ممتّع و مشبع ِ دانشمندان و بزرگانی چون: استاد بهاالدین خرمشاهی، زنده‌یاد دکتر علیمحمد حق‌شناس، زبانشناس و مترجم و فرهنگ‌نگار بلندآوازه‌ی ایران (که همزمان‌باآن در دانشگاه علامه‌طباطبایی استاد مدعو بود و این بنده افتخار تلمذ در محضر پربرکتشان را در دوره‌ی کارشناسی ارشد داشتم)، دکتر معصومی همدانی ، استاد  کیوان ، استاد علی دهباشی، استاد عبداللە کوثری، مترجم ادبی شهیر و پرکار و ممتاز، اسداللە امرایی ، مترجم‌‌‌ ادبی بزرگ معاصر را به گوش جان نیوشیدم.
بعد از پایان همایش، که آخرین سخنران خود ایشان بود و خیلی طنزپردازانه و صمیمانه  و در عین حال دانشورانه و اندیشورانه سخن راندند، حضور دریابندری صمیمی و دوست‌داشتنی و بزرگ رفتم و ضمن  اظهار ارادت  و ابراز اینکه از خواندن ترجمه‌هایش  به‌غایت  متلذّذ و و متمتّع و بهره‌یاب گشته و درسها آموخته‌ام ، پیشنهاد مصاحبه‌ی کوتاهی در خصوص زنده‌یاد استاد محمد قاضی را به او دادم و گفتم همشهری قاضی‌ام و زبانشناسی خوانده‌ام و شاگرد دکتر حق‌شناس‌‌بوده‌ام و هستم. ایشان با انگشت سبابه‌اش اشاره‌ای به جمعیت بیشماری کردکه در همایش یادبود او بودند(کە غالبا" ارباب ادب و هنر و اهل بخیە بودند) و با لحنی سوزناک و از سر شوق و درد و دریغ و با قاطعیت تمام گفتند:"پسرم ! قاضی هنرمندی نامکرّر و مترجمی نامکررّ و انسانی نامکرّر بود  و با  تمام این عالیجنابانی‌ کە اینجا می‌بینی، از هر‌ جنبه، متفاوت و متمایز بود، مثل  هیچ یک  از اینان نبود،  قاضی نامکرّر بود در ترجمه‌ی‌ادبی ودر خلاقیت ادبی و در هنر انسان بودن". بعدها  همین  سخنان  دریابندری عزیز را  همراە فرازهایی چند کە همان لحظه گفتند  و من یادداشت  میکردم ، چندین بار در یادبودهای استاد محمد قاضی در نشریات گونه گون انتشار داده‌ام(و از جملە در روزنامە اطلاعات در سال 1389)، آری بدین صمیمیت و سادگی مصاحبه با من را درخصوص قاضی بزرگ پذیرا شدند .
شباهت‌های فراوان_ونیز تفاوت های وافر بین آثار و شخصیت قاضی و دریابندری وجود دارد.
  رئوس ِ اهَّم ِ شباهت‌های قاضی و دریابندری:
1.هر دو شهرستانی بودند و در پایتخت و بە تبع آن درایران به اوج اشتهار ادبی و فرهنگی رسیدند؛
2.هر دو محبوب و مرادِ طیفهای متعدد و گونه‌گون و وسیعِ ادبی ، هنری ، فرهنگی ، روشنفکری و سیاسی معاصر بودند؛
3.هر دو روشنفکر و دغدغە‌مند و متوغّل در عوالم روشنفکری بودند: روشنفکرانی بی‌ادعا؛
4.هردو خودساختە و خودآموخته بودند؛
5.هر دو بسیار پرکار و بەغایت پرثمر بودند؛
6.هر دو از زبان اصلی ترجمه می‌کردند و به‌غایت درجه مسلط بر "زبانِ" مبدا و مقصد و نیز بر "ادبیات" زبان مبدا و مقصد و نیز بر "فرهنگ" زبان مبدا و مقصد بودند؛
7.هر دو متوغّل و مستغرق در دریای پهناورِ ادبیات کلاسیک فارسی بودند؛
8.هردو طنزپرداز و طنزنویس بودند ؛
9. هر دو در تشویق و تحریض و دستگیری و استعانت ِ مستعدان،  بەجدّ شایق و علاقەمند بودند؛
10. هر دو مترجم-روشنفکرانِ ادبی نامکرّری بودند ؛ قاضی در ترجمە از ادبیات فرانسە و دریابندری از ادبیات انگلیسی.
 
برخی از تفاوت‌ها  و تمایز‌هایشان :
1. دریابندری در حوزەهای متعدد و متکثری ترجمه کرده‌اند از سیاست و ادبیات گرفته تا فلسفه و سینما و هنر و در جمیع این زمینه‌ها تلالو و درخششی مشعشع و فروزان داشت، ولی قاضی تنها در سپهر ترجمه‌ی ادبیات داستانی کلاسیک خرامان درخشید و به میزانی کمتر در سپهر ادبیات سیاسی و ادبیات کودکان و نوجوانان؛
2. دریابندری در  روزنامە‌نگاری و مقالە‌نویسی و نقدنگاری و بویژە در هنر شامخ ویرایش، استادی سترگ بود؛ ولی قاضی در سرایش شعر فارسی چیره و توانا بود و نیز در بداهه‌سرایی و گپ و گفتِ طنزپردازانه‌ و رندانه‌ی محفلی و ارتجالی؛
3.دریابندری سیاسی‌تر بود و چند سالی پس از  جریانات 28 مرداد در فضای محبس تنفس‌کرده‌بود؛
4.دریابندری بەغایت متفنّن و متذوَّق بود، تا جایی‌کە خطر می‌کرد و نبردگاەهای نوینی را می‌آزمود و غالبا" بەطرز چشمگیری کامیاب از گود بیرون می‌آمد؛ مثال بارز آن نگارش کتاب شاهکار«کتاب مستطاب آشپزی، از سیر تا پیاز»، دردو مجلد بزرگ است کە شگفتی کافەی ارباب هنر و ادب و فن را بە بار آورد و این کتاب بسیار نفیس، از هر لحاظ مورد مداقه و تامل و ارزیابی قرار گرفت، حتی از منظر دانش مردم‌شناسی و نیز از  دریچه‌ی دانش معادل‌گذاری، مورد تجلیل و تبجیل بزرگانی چون دکتر شفیعی کدکنی و دکتر انوری و...دیگران قرارگرفت. دریابندری در ساحت ِ هنرِ نقاشی و طراحی نیز طبع‌آزمایی و هنرنمایی می‌کرد و آثاری می‌آفرید که بسا مورد توجه قرار می‌گرفت؛ قاضی، اما محتاط پیش می‌رفت و خطر نمی‌کرد چون چند باری از سر تجربت، بەویژە در عرصەی کوشندگی‌های سیاسی-اجتماعی خطر کردە و هزینه‌های هنگفتی را پرداخته‌ بود و از آن بە بعد بە جادەی حزم و احتیاط و دوراندیشی برگشتە و حتی عافیت‌طلبی‌ای نسبی اختیار کردە بود؛ حتی در حوزەی شعر نیز، با آن استعداد و نبوغ شگرف و شگفتی کە داشت و اشعارش در هنگامەی جوانی مورد پسند صاحبنظران دشوارپسند نیز قرار گرفتە بود، ولی در ابتدای کار و در همان عنفوان جوانی و در بحبوحەی«چنان کە افتد و دانی»، با شعر وداع ابدی گفت، و تنها گاه گاهی از سر ذوق در محافل خصوصی و خودمانی و بە تعبیر این روزها در«دورهمی‌ها»، طبعی می‌آزمود و طنزگونەای می‌پرداخت کە خود آنها را از سر شوخ‌طبعی، «مِعر» نام نهادە بود.
قاضی و دریابندری، بە دو دلیلِ متقن، هر دو از پیشاهنگانِ  طیف ِ اندک‌شمارِ «مترجم-روشنفکران ادبی» و سختْ بی‌همال و نامکرر بودند:1. قاضی در عرصەی ترجمەی ادبی، از فرانسە به فارسی، و دریابندری در ساحت ترجمەی ادبی، از انگلیسی بە فارسی، بە اجماع جمیعِ صاحبنظران، بی‌همتا و بی‌بدیل و عدیم‌النظیر بودند و از این رهگذر، هر دو، بە ترتیب: «سلطان نثر فارسی» و «شوالیەی نثر فارسی» لقب گرفتند؛ 2. هر دو بە ترجمەی آثار کلاسیک ِ روشنفکری غرب، چە در قالب رمان و چە در قوارەی کتب تاریخی و سیاسی و اجتماعی پرداختند و از این طریق تاثیرِ شگفت و انکارناپذیری بر جریانات روشنفکری معاصر در دهەی 40 و 50 گذاشتند، و هرکدام بە نوبەی خود «مترجم-روشنفکر»ی جریان‌ساز بودند و طبیعتا"، از این رهگذر، هزینەهایی را پرداخت کردە و نیز متحمل دشواری‌ها و مضایقی گردیدند؛  و درست در نقطە مقابل نویسندگان و مترجمانی چون: شجاع‌الدین شفا، محمد حجازی و زین‌العابدین رهنما و... قرار گرفتند که، بە پاس غیرمتعهدبودن و مجیزگویی‌شان، جدای از اینکه بە عنوان سناتورِ انتصابی، از جانب اعلیحضرت همایونی(!) برگزیدە می‌شدند، همچنین هر سال نیز در موعد مقرر،  مفتخر و مبتهج بە دریافت جایزەی کتاب سالِ سلطنتی می‌گشتند!