تاريخ: ۱۴۰۰ سه شنبه ۲۲ تير ساعت ۱۳:۱۴ بازدید: 1254      نظرات: 0      کد مطلب: 16329

چرا اخبار منفی تا این حد برای ما جذاب است؟

گفتگو با سعید حاج رشیدیان


 
 You may say I'm a dreamer. But I'm not the only one.

 

اعترافات قاتل خطرناک، دختری که مورد تجاوز قرار گرفت، فیلم داعش از به آتش کشیدن زندانیان، مردی که قربانیانش را می‌خورد، مقتول با چند ضربه چاقو کشته شد؛ همۀ این‌ها نمونه‌ای از اخبار حوادث هستند که روزانه در رسانه‌های گوناگون خبری پخش می‌شوند که اتفاقا مخاطبان زیادی هم دارند. بخش زیادی از این نوع اخبار در بین اخبار پر بازدید سایت ها قرار می‌گیرند و طرفداران زیادی دارند.

برخی معتقدند که رسانه‌ها تنها به دلیل جذابیت و به خاطر بالا رفتن میزان مخاطبان خود این گونه اخبار را انتشار می‌دهند. از سوی دیگر کسانی هم هستند که می‌گویند رسانه‌ها باید واقعیت‌های جامعه را منعکس کنند

البته نمی‌توان منکر این موضوع هم شد که مردم خودشان بر اساس خواست و میل خودشان به دنبال این اخبار می‌روند و از آن لذت می‌برند. اما دلیل این موضوع چیست؟ چرا اخبار منفی تا این حد برای ما جذاب است؟ چرا تا این حد پیگیر این دست موضوعات هستیم. چگونه می‌توان به این موضوع نگاه کرد و آیا این موضوع می‌تواند برای جامعه نگران کننده باشد؟

 این سوالات را از سعید حاج رشیدیان،دکترای فلسفه و هنر فلسفه پرسیدیم.

 

سعید حاج رشیدیان: در پاسخ به سوال شما ابتدا به سوالی اشاره خواهم کرد که آدرنو در رساله  «تلاش برای فهم نمایش دست آخر» ساموئل بکت مطرح می‌کند. سوال آدرنو چنین است «آیا می‌توان واقعیت از همگسیخته و بی معنا را با فرم معنادار نمایش بازنمایی کرد؟» آنچه آدرنو در این سوال چالش برانگیز مطرح می‌سازد این است که در مرحلۀ اول، معنای واقعیتِ مدرن در مقابلِ معنای سنتی آن کاملا تغییر کرده است. سوال شما نیز به آخرین دگرگونی در معنای واقعیت در دوران پسا مدرن اشاره دارد. پس ناچارم در ابتدا معانی واقعیت را به شکل تاریخی بررسی کنم.

1. در دوران باستان واقعیت همان امری بود که به گفتۀ ارسطو به نحو سیاسی در دولتشهر ساخته می‌شد. از این‌رو ارسطو انسان را موجود سیاسی نام نهاده بود. در این مرحله به جهت متافیزیکی میان عقل یا لوگوس و واقعیت تناظر و تطابق وجود داشت، به عبارت دیگر لوگوس توانایی شناخت واقعیت را داشت.

۲. در دوران مدرن، یعنی از قرن هفدهم تا اواخر قرن نوزدهم واقعیت به نحو سیاسی تبدیل به واقعیتی مشروطه شد که مفهوم قانون را با توجه به تعالیم خصوصا کانت و هگل به واقعیت سیاسی تبدیل ساخت. اما به جهت متافیزیکی دیگر متضایف واقعیت، عقل نبود بلکه زبان بود. در این دوره زبان چنان اهمیتی پیدا کرد که واقعیت فارغ از آن نمی‌توانست به خودآگاهی دست یابد و سیر آزادی را در بستر تاریخ محقق سازد. برای نمونه هگل عقیده داشت که سیر آزادی و حرکتِ روح مطلق، سرانجام باید در دستگاه فلسفی-که دستگاهی زبانی- است تحقق پیدا کند.

3. اما سومین دوره که از آغاز قرن بیستم آغاز شد واقعیت را یکسره به دستگاه پروپاگاندا و رسانه که زادۀ حکومت‌های توتالیتار بود، فرو کاست. به جهت متافیزیکی دیگر واقعیت نه در انطباق با عقل قرار داشت و نه توسط زبان و مفاهمه سیاسی قابل فهم بود. واقعیت در این دوره توسط رسانه‌ها تولید شد لذا شهروندان ناچار دست به گیربان رسانهها شدند تا واقعیت نوظهور دوره خود را در یابند. اما این رابطه میان پروپاگاندا-رسانه به مثابه واقعیت جدید توتالیتر و شهروندان، رابطه‌ایی معصومانه نبود بلکه رسانه اساسا ماهیت شهروند را تغییر داد و او را به موجودی با ظرفیتهای مازوخیستی تبدیل کرد. بیهوده نبود که فروید رادیکال‌ترین نظریاتش را در مورد پذیرش مازوخیستی واقعیت در همین دوره ارائه داد. فروید بر این باور بود که تمام تمدن در سایۀ شوم جنگ، چیزی جز سرکوب غریزه آزاد و استفاده از آن برای تولید و بر ساختن تمدن جدید نیست؛ تمدنی که شهروندانش باید از نو به عنوان بیمارانی تعریف شوند که از مازوخیسم لذت می برند. به عنوان نکته آخر هانا آرنت نیز ماهیت دیگرگون شده بشر را حاصل قطع ارتباط او با طبیعت و ارتباط محکم با واقعیت کنسرو شدۀ توتالیتاریزم می‌دانست.



برچسب ها:

ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
چاپ
نسخه چاپی


نظر کاربران


نظر خود را براي ما ارسال كنيد