تاريخ: ۱۴۰۳ يکشنبه ۱ مهر ساعت ۱۶:۱۹ | بازدید: 493 نظرات: 0 کد مطلب: 23534 |
(بخش اول)
تجربه های بدست آمده در دهه های گذشته و در زمان حال از سازمان های برنامه ریزی درسی، نقش دانشگاه های فرهنگیان در تربیت معلمان و ناکارآمدی مدیران این حوزه، همواره از وجود یک نقص فاحش در چرخه فرآیند نظام آموزشی کشور خبر می دهند. با وجود تلاش های مستمر اساتید و معلمانی با ذوق و خلاق جهت ایجاد نوآوری و بالا بردن سطح کیفیت استانداردهای آموزشی، هم چنین بهینه کردن چرخه های یادگیری دانش آموزان، متاسفانه اغلب این تلاش های بی وقفه ناکام مانده و به طور کامل مغلوب یک سری عوامل بازدارنده شده اند. بر طبق بررسی های صورت گرفته شاید بزرگ ترین و قدرتمندترین عامل در این زمینه، نبود نیروهای متخصص اعم از مدیران ناآشنا با حوزه کاری این سازمان و معلمانی بیگانه با روش های نوین آموزشی برای هریک از دروس اختصاصی است. ده ها سال است با ورود فارغ التحصیلان دانشگاهی با هر سطح مهارتی در یاددهی علوم مختلف به دانش آموزان از طرق مختلف به وزارت آموزش و پرورش، عملا هر چه بیشتر باعث تقویت این عامل بازدارنده شده و در نهایت باعث افت شدید در نمرات و بازده علمی نامناسب در درس شیمی و سایر دروس مختلف در سطح کشور شده است.
خلق کارگاه های تخصصی و کارهای میدانی، از جمله استفاده از سمینارها و کارگاه های سازمان های بین المللی در دروس مختلف، می تواند بهترین منبع را برای ایجاد شناخت و مهارت در امر آموزش صحیح در اختیار نظام آموزشی کشور قرار دهد. متاسفانه تاکنون با نبود کارگاه هایی تخصصی از این دست، فقدان کتابخانه های غنی در سیستم آموزشی و مدارس کشور، نبود آزمایشگاه هایی توانمند در مدارس، این امر مهم تحقق نیافته و هر روز بر مشکلات نظام آموزشی کشور در تربیت انسان های فرهیخته و وطن دوست می افزاید. نتیجه این عوامل توضیح داده شده در بالا بوجود آمدن مدارسی نمره محور و امتحان محور و دور شدن از هدف غایی پرورش انسان ها در ابعاد مختلف اخلاقی، علمی، مهارتی و اجتماعی است. حال سوال مهم این است که چرا مدیران ادرات آموزش و پرورش در سطح شهرستان های کشور در تحقق این امر مهم بازمانده اند؟ آیا تخصص و صلاحیت کافی برای این سمت را نداشته و در انتخاب آنها دچار اشتباه شده ایم؟
باورهای ذهنی دانشآموزان در مورد میزان بالا یا پایین بودن هوش، با نتایج بدست آمده توسط آنها، مرتبط است. متاآنالیزهای اخیر در یک تحقیق فراگیر که در آگوست 2024 توسط رونیا کاتوم و همکارانش که در مجله آموزش شیمی به چاپ رسیده است، نشان می دهد ذهنیت یک دانشآموز در یک درس وابسته به روش تدریس معلم و تنوع های ایجاد شده در آن، محیط آموزشی و فرهنگ کتاب خوانی در جامعه است. تحلیل مسیر مدلسازی نشان می دهد که سطح ادراک دانشآموز از شیوه تدریس معلم به طور مستقیم، نمرات درس شیمی را پیشبینی میکند.
با این حال، یک اثر مستقیم قابل توجه این است که معلمانی با ذهنیت ثابت و به روز نشده در تدریس (شامل: سطح مطالعه کم – عدم تسلط بر تکنیک های آزمایشگاهی- عدم تسلط بر ریاضیات و فیزیک و ...)، در ایجاد ناهماهنگی های تحصیلی بیشتر در دروس نقش اساسی داشته و منجر به پایین آمدن میانگین نمرات درس شیمی می شود. عامل موثر دیگر که در این فاجعه تاثیرگذار است، نمرات درس ریاضی بوده که به طور شگفت انگیزی تأثیر مستقیم و غیرمستقیم قابل توجهی بر نمرات درس شیمی دارد. علاوه بر این، تجزیه و تحلیل چند گروهی نشان می دهد که مسیرهای رگرسیون بر اساس نژاد، جنسیت یا گروه سنی تفاوتی ندارد و این عوامل می تواند در همه مناطق مختلف کشور نقش ایفا نمایند. مدیران آموزش و پرورش شهرستان های سطح کشور باید به جای مشغول شدن به جزییات و تصفیه حساب های درون سازمانی که نشان از ضعف آنها است، بر مزیت جذب مربیان و معلمانی که برای ترویج یک محیط یادگیری سالم که یک ذهنیت رشد را برای دانشآموزان ایجاد میکند، تمرکز کنند. این امر مهم باید با حمایت سایر نهادهای دولتی همراه باشد تا به ایجاد دانش پایه برای آمادهسازی دانشآموزان برای سختگیری دروس شیمی و افزایش شانس موفقیت برای همه کمک کند.
آفت دیگر در ایجاد این مشکل، کمبود یا نبود آزمایشگاه ها و اساتیدی مجرب و مسلط در مدارس است. با تلاقی دو روش تدریس تئوری و آزمایشگاه، یادگیری صورت می گیرد. علم شیمی نیازمند آزمایش های علمی است، زیرا با انجام آزمایش، انگیزه، خلاقیت، نوآوری و پرسشگری در دانش آموزان شکوفا می شود و علاوه بر تثبیت یادگیری موجب ماندگاری علم آموزش داده شده نیز می شود. آزمایش کردن یکی از راه های آموختن اصول و نتایج کلی علم است که می تواند دانش آموزان را وادار به تفکر، بحث، نتیجه گیری و در نهایت یادگیری را مطلوب کند. با استفاده از ابزار کمک آموزشی بسیار ساده تفهیم بسیاری از مطالب آسان تر می گردد. اگر انتقال معلومات از آغاز به طرز درستی انجام نگیرد، فهماندن مطالب بعدی دشوارتر خواهد بود تا آن جا که نظم فکری دانش آموز به هم می ریزد، نیروی درک و باور در وی نسبت به حقایق علمی ضعیف می شود، فهم علوم تجربی به نظر وی دشوار جلوه می کند و نسبت به آن بی علاقه می شود و پس از اندک زمانی اندوخته های نظری نیز از ذهنش زدوده می شود که فاجعه ای در آموزش و پرورش است.
در پایان بخش اول این مقاله لازم می دانم که با بیان یک توصیه کاربردی به مدیران آموزش و پروش، اعلام دارم که این عزیزان تمامی مدارس تحت امر خود را مکلف به تجهیز آزمایشگاه، کتابخانه و مستندهای آموزشی استاندارد کنند، همچنین هر سال با برگزاری کارگاه های آموزشی استاندارد معلمان را با روش های جدید و نوین تدریس، گامی بلند و مهم را در امر آموزش برداشته و در بالا بردن میانگین نمرات دروس اختصاصی دانش آموزان، تلاش مضاعف نمایند.
|